معبر:وبلاگ تخصصي دفاع مقدس
آخرين مطالب

پیکر شهید برونسی کشف شد

همه دوستان من

برگی از خاطرات یک شهید( روزه بی سحری )

باز دلم هوای شلمچه کرده است

لحظه شهادت دو بسیجی

اتفاقی در یک قدمی اسارت

شهادت از نگاه خبرنگاران جهان

خدا این بچه‌های نیم وجبی را شهید کند

روایتگری ارثیه ی مادر(س) است

چشمان بارانی جوانان در شلمچه

به همه بگو اینجا دهلاویه است!

وقتی مرتضی موجی شد!

آداب زیارت نور

اولین گزارش از سفر به مناطق جنگی(2)

اروند؛ جایی که دیوانه‌ام می‌کند

اولین سفرنامه مناطق جنگی

پندهای رهبر برای روایتگران نور

25 هزار زائر سرزمين‌هاي نور در دزفول اسكان مي‌يابند

آنجا که دلم جاماند...

در جمع زائران سرزمین نور ...

آرشيو مطالب

ارديبهشت 1390
فروردين 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389
آذر 1389
آبان 1389
مهر 1389

پيوندهاي روزانه

گوگل
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
آرشيو پيوندهاي روزانه

پيوندها

استخاره با قرآن کریم
خرید پستی
اس ام اس فلسفی عاشقانه
سمپادی ها
زن کاملا عريان در خيابانهاي اصفهان!!+عکس[7427] »عجب قليوني ميکشه اين دختره واي واي[2814] »اينم لحظه کشف حجاب در تيم ملي ايران +عکس[3555] »اين زن بخاطر بزرگي سينه اش اخراج شد!+عکس[3413] »آيا خواهر نيوشا ضيغمي رو ديديد؟[2823] »افزايش قد بصورت نامرعي و ارزان[349] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[2595] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[2477] »مدرسه دخترانه يهوديان در تهران (عکس)+1391[4483] »لباس اين خانوم هر روز کوتاه تر مي شود ! / عکس[2621] »عشوه جنجالي شيوا بلوريان+عکس[5314] »تصوير يک خانم بي حجاب از صداوسيماي ايران[4375] »شوهر بي ريخت بهنوش بختياري+عکس[5467] »عکس همسر آرايش کرده قهرمان المپيک ايران[2426] »دختر ايراني موتورسوار با شلوار و لباس تنگ+عکس[2414] »تيم فوتبال دختران پرسپوليس قبل از انقلاب+عکس[1212] »عکس لخت شدن يک خانم در فرودگاه[2742] »عکس صحنه اي که سانسور شد![2206] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[1864] »تصاوير خيلي ناجور از شناي مختلط در مازندران[2319] »خانمها اين عکس را نبينند[2033] »تفاوت حمام زنان و مردان / عکس[1433] »دختر هندي خوشگل در ايران غوقا کرد+ عکس زيبا[2637] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[1350] »ماجراي زن بهداد سليمي در المپيک لندن روشد+عکس[1855] »عکس سمر بازيگر زيباي عشق ممنوع با يک مرد ايراني[1701] »عکس ليلا بلوکات و خواهراش[605] »دختر جنجالي در مسجدالحرام + عکس[4007] »زايمان يک دختر در حمام+ عکس[4371] »با اين دختر ازدواج کنيد و جايزه بگيريد+عکس دختر[3567] »آدرس فيس بوک و تصوير الناز شاکردوست+عکس[3618] »ببين اين دختر خوشگله رو مي پسندي؟[5053] »ماجراي زن طلاق گرفته+عکس[2600] »زن کاملا عريان در خيابانهاي اصفهان!!+عکس[7427] »عجب قليوني ميکشه اين دختره واي واي[2814] »اينم لحظه کشف حجاب در تيم ملي ايران +عکس[3555] »اين زن بخاطر بزرگي سينه اش اخراج شد!+عکس[3413] »آيا خواهر نيوشا ضيغمي رو ديديد؟[2823] »افزايش قد بصورت نامرعي و ارزان[349] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[2595] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[2477] »مدرسه دخترانه يهوديان در تهران (عکس)+1391[4483] »لباس اين خانوم هر روز کوتاه تر مي شود ! / عکس[2621] »عشوه جنجالي شيوا بلوريان+عکس[5314] »تصوير يک خانم بي حجاب از صداوسيماي ايران[4375] »شوهر بي ريخت بهنوش بختياري+عکس[5467] »عکس همسر آرايش کرده قهرمان المپيک ايران[2426] »دختر ايراني موتورسوار با شلوار و لباس تنگ+عکس[2414] »تيم فوتبال دختران پرسپوليس قبل از انقلاب+عکس[1212] »عکس لخت شدن يک خانم در فرودگاه[2742] »عکس صحنه اي که سانسور شد![2206] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[1864] »تصاوير خيلي ناجور از شناي مختلط در مازندران[2319] »خانمها اين عکس را نبينند[2033] »تفاوت حمام زنان و مردان / عکس[1433] »دختر هندي خوشگل در ايران غوقا کرد+ عکس زيبا[2637] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[1350] »ماجراي زن بهداد سليمي در المپيک لندن روشد+عکس[1855] »عکس سمر بازيگر زيباي عشق ممنوع با يک مرد ايراني[1701] »عکس ليلا بلوکات و خواهراش[605عکس هاي دختر بازيگر در فيلم موهن توهين به حضرت محمد(ص آشنايي با نرم افزار هاي چت . ودوستيابي : آشنايي با نرم افزار هاي چت . ودوستيابي
music3nter
انتظارحاضر
زندگی زیباست...
Economic jihad
همت مضاعف پارسیان
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفاع مقدس و آدرس mabar.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مترجم وبلاگ معبر

پايگاههای دفاع مقدس

سایت جامع دفاع مقدسامتداددیار رنجپایداریپایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی مفقودین و شهدای گمنامپایگاه تخصصی ادبیات دفاع مقدسپایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادتپایگاه اطلاع رسانی قربانیان سلاح‌های شیمیاییچهار دیپلماتلوگوی نشریه پلاک هشت

پايگاههاي جنگ نرم

تیم جنگ نرم ایرانیان

خبر شهادت همیشه کوتاه بود!

غم یک حالت روحی است. دلتنگی و فراق... نه از جنس اندوه....شهید خورشید کلائی  خبر شهادت همیشه کوتاه بود!  http://mabar.loxblog.com

داغ دیدگی یک وضعیت است...به لفظ دنیائی جنگ...داغ جنگ...

سوگواری مجموعه ای از اعمال و رفتار ها برای بیان غم و اندوه...

و دلتنگی و فراق و عبور از داغ دیده گی است. و میانجی همه ...

 

 

هشت سال دفاع مقدس، هشت سال عبودیت بود بندگی خاص خدا.... و به لفظ دنیائی اش داغ جنگ، بر دل مادرانی نشانده است که بسی دشوار و طاقت فرسا بود. ازین فراق و داغی که مادران شهید داده بر دلشان نشسته است، آیا هیچ وقت به داغ جوئی دل پر درد شون رفته اید.

معبر

ادامه مطلب
علي سعادت | 13:14 - 8 دی 1389برچسب:خبر,شهادت,دفاع مقدس,خانواده شهیدان,محمد,رمضان,خورشید کلائی,مادر, شهید,الله مازندرانی,
+ |
شهیدی که تماشاچی ها را شفاعت می کند

شهیدی که تماشاچی ها را شفاعت می کند   http://mabar.loxblog.com
من آمده ام شفاعت کنم...تمام اینها را... سپس می گوید من حتی کسانی که در پیاده رو  راه می روند و برای تشییع هم نیامده اند را هم شفاعت می کنم....
شهید حمیدرضا ملاحسنی (یکی از شهدای گمنام مدفون دربوستان نهج البلاغه تهران)

محمد سمیر در مورد شهید ملاحسنی می گوید : ایشون از اقوام هستند و قضیه از این قرار است که....سال ها بود خانواده منتظر بودند 2 ،سال پیش برادران شهید می خواستند مقبره ای را به صورت نمادین برای ایشان برپا کنند.که شهید به خواب برادر میاید و می گوید دست نگه دارید.

بعد از 2 سال شبی خواهر شهید در خواب می بیند که در منطقه پونک سردار جنگل تشییع پیکر شهداست و شهید ملا حسنی هم حضور دارد از او می پرسد شما اینجا چه می کنی؟ شهید می گوید من آمده ام شفاعت کنم...تمام اینها را... سپس می گوید من حتی کسانی که در پیاده رو  راه می روند و برای تشییع هم نیامدند هم شفاعت می کنم....

معبر

ادامه مطلب
علي سعادت | 1:32 - 30 آذر 1389برچسب:شهید,حمیدرضا ملاحسنی,گمنام,نهج البلاغه,تهران,شفاعت,پلارک,بوی عطر,مفقودالاثر,خواهر شهيد,
+ |
انتخاب هاي آسماني

-جنگانتخاب هاي  اسماني  http://mabar.loxblog.com كه مي شود.يك عده مي روند جنگ،يك عده خط مقدم،يك عده پشت خط و يك عده در پناهگاه.يک عده هم جنگزده مي شوند.پدرم رفت جنگ، پدر بزرگ پيرم پشت خط رفته بود براي كمك رساني و ما جنگ زده ها آواره ي كوه و كمر بوديم.سرپناهمان چادرهايي بود كه زنان خانه علم كرده بودند و مادرم بود و سه بچه ي قد و نيم قد.طوفان در بيابان معناي ديگري دارد.رعد و برق هايش هم ترسناك تر هستند و آن شب باران مي آمد وبوران باد مي وزيد شلاقي.ميخ هايي كه چادر را به زمين وصل كرده بودند يكي، يكي كنده شدند.

چادر به پرواز در آمد.باران خيسمان كرد به چادر ديگر پناه برديم و مادر به دنبال سرپناه بچه هايش در سياهي شب مي دويد زير باران و پدردر زير باران خط اول به دنبال دشمن مي دويد.مادر دلشوره ي پدر را داشت و پدر ته دلش قرص بود كه بانوي خانه اش از پس مشكلات زندگي بر مي آيد و بچه ها را خوب نگه مي دارد.مادر بيست و دو سالش بود.

معبر

ادامه مطلب
علي سعادت | 18:22 - 28 آذر 1389برچسب:جنگ,دكتر,ماندگار ,«آي,سي,يو»,شهيد,,
+ |
مادر شهیدی که بازیگر شد

مادر شهیدی که بازیگر شد http://mabar.loxblog.com
وقتی از گوشه و کنار خبر شدیم که بازیگر نقش "خاله قزی" در سریال پرطرفدار "خوش نشین‌ها " مادر شهید است، به فکر افتادیم که برای مصاحبه برویم سر وقتش. بچه‌های حماسه و مقاومت چون سر و کاری با هنرپیشه جماعت ندارند، دسترسی شان هم به آن ها سخت است.

بالاخره تونستیم توسط یکی از دوستان شماره تلفنشان را پیدا کنیم ولی از این جا به بعد ترس داشتیم که این بنده خدا یا جواب درستی به ما ندهد ، یا اصلاً قضیه شهید شدن پسرش درست نباشد. راستش خیلی با عزت و احترام هم برخورد کردند و وقتی فهمیدند کار ما به شهیدشان مربوط است ، بیشتر هم تحویلمان گرفتند.

شب جمعه ، سوم محرم مطابق قرار قبلی به منزل خانم سعیدی ، واقع در یکی از محلات جنوب شهر تهران رفتیم. خانم سعیدی ، همان خاله قزی بود که در فیلم می دیدیم. او اصلاً بازی نمی کرد بلکه خود خودش بود. انرژی خارق العاده این زن 76 ساله انسان را به حیرت می انداخت. باقی آن چه را که ما شاهد بودیم ، شما نیز با خواندن این گفتگو خواهید دانست. 

معبر

ادامه مطلب
علي سعادت | 15:21 - 25 آذر 1389برچسب:مادر شهید,بازيگر,حلیمه سعیدی,شهید,"رضا لشکری ",سریال, "خوش نشین‌ها ",,
+ |
تشييع پيكر پدر 5 شهيد انقلاب و دو جانباز دفاع مقدس/گزارش تصویری

تشییع پیکر علی محمد افراسیابی پدر 5 شهید دفاع مقدس با حضور رحیمیان نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید ، تمدن استاندار تهران ، داوود احمدی نژاد و جمعی دیگر شخصیت های نظام در جنوب شرق تهران برگزار شد .

معبر

ادامه مطلب
علي سعادت | 23:45 - 7 آذر 1389برچسب:محمد افراسیابی,پدر 5 شهيد انقلاب,دو جانباز, شهید,دفاع مقدس,داوود احمدی نژاد,
+ |
پاسداري دولت‌وملت از آرمان‌هاي انقلاب، امام راحل و شهداي ‌٨سال دفاع‌مقدس

"اسماعيل بيگدلي"، فرزند شهيد "قدرت‌الله بيگدلي"، گفت: خانواده معظم شهيدان از حاميان و مدافعان اصلي دولت خدمتگرار بوده و تنها خواسته آنها، پاسداري دولت و ملت از آرمان هاي انقلاب، امام راحل و شهداي 8 سال دفاع مقدس است.

اين فرزند شهيد، در حاشيه ديدار رئيس‌جمهور با خانواده معظم شهيدان و ايثارگران استان زنجان، به رويکرد فرهنگي دور سوم سفرهاي استاني هيأت دولت، اشاره کرد و افزود: از ابتداي انقلاب شکوهمند اسلامي، دشمنان به ترفندهاي مختلف خواسته‌اند، نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران را که ريشه در خون شهدا دارد، تخريب کنند که براي رسيدن به اهداف خود از راه‌هاي مختلفي همچون جنگ تحميلي و تهاجمات فرهنگي وارد عمل شده‌اند، اما هر بار به‌خاطر وجود اعتقادات ديني و باورهاي مذهبي و همچنين سرمايه‌گذاري‌هاي فرهنگي دولت عدالت‌محور، به بن‌بست خورده‌اند.

معبر

ادامه مطلب
علي سعادت | 13:46 - 3 آذر 1389برچسب:خانواده شهداء,دولت‌,ملت, آرمان‌هاي انقلاب, امام راحل, شهدا, ‌٨سال, دفاع‌ مقدس,شهید,فرزند شهید,
+ |
پدرم هر روز به من سلام مي‌كند ...

پدرم هر روز به من سلام مي‌كند ... اشاره

شنيده بوديم كه در طول اين سال‌ها هيچ مصاحبه‌اي انجام نداده و شك نداشتيم كه به درخواست ما هم جواب رد خواهد داد؛ ولي ما براي شنيدن حرف‌هايش مشتاق‌تر از آن بوديم كه با يكي، دو تماس و چندبار «نه» شنيدن منصرف شويم.

بالاخره پيشنهاد مصاحبه‌مان را قبول كرد؛ اما با برچسبي از شرايط مختلف؛ اين‌كه از واكمن استفاده نكنيم، فيلمبرداري نكنيم، عكس نگيريم و ... براي ما مهم، حرف‌هاي او بود كه پس از 21 سال سكوت، به همه چيز مي‌ارزيد.
اين حرف‌ها اگرچه در همان خانه شهيدين زين‌الدين بيان مي‌شد اما اين بار قرار بود از حنجره تنها دختر آقا مهدي، يعني «ليلا زين‌الدين» برآيد و بر دل‌ها بنشيند.
ليلا خانم، در رشته مديريت بازرگاني مشغول تحصيل است و سال آخر دانشگاه را سپري مي‌كند، اگر حتي مثل من، فقط زندگي‌نامه آقامهدي را خوانده باشي و عكس‌هايش را ديده باشي، با اولين نگاه مي‌تواني به تمام شباهت‌هاي او با پدرش پي ببري؛ چهره‌اي شبيه آن‌چه در عكس‌هاي پدرش ديده‌اي و رفتاري كاملاًً شبيه آن‌چه از شهيد مهدي برايت تعريف كرده‌اند، صبور در پاسخ دادن، واقع‌بين، خنده‌رو و فوق‌العاده بي‌تكلّف...

معبر

ادامه مطلب
علي سعادت | 10:20 - 28 آبان 1389برچسب:پدرم سلام شهيدين زين‌الدين ,
+ |
گفت‌وگو با خانم «كونيكو يامامورا» تازه مسلمان و مادر شهيد دفاع مقدس

مادر يكي ازشهداي سال‌هاي دفاع مقدس گفت:‌ 76 سال دارم. در ژاپن و در استان "كيودو " شهر "اَشيا " متولد شدم .پدرم «چوجيرو يامامورا» و مادرم «آيي يامامورا» نام داشتند. ما چهار خواهر و برادر بوديم ؛

3 دختر و 1 پسر و من فرزند سوم خانواده محسوب مي‌شوم. 

 

خانم «بابايي» ،پوشيده در چادري سياه و با نگاهي سرد و نافذ ، هيبتي خاص دارد كه به سرعت انسان را به ياد اهالي شرق آسيا مي اندازد. ايشان را تا 21 سالگي با نام «كونيكو يامامورا» صدا مي كردند ولي او ديگر سال‎هاست كه «حاج خانم بابايي» خوانده مي شود. به راستي آيا خانواده «يامامورا» در دورترين افق هاي ذهني خود تصور مي كردند كه يكي از نوادگانشان به خيل سربازان «حضرت روح الله» بپيوندد و خون سرخش بر خاك گرم كربلاي ايران اسلامي ريخته شود. و اين چنين است تقدير كسي كه باران رحمت خاصه خداوند بر وجودش ببارد و بركتي آسماني به حياتش ببخشايد.

*فارس: لطفا خودتان را معرفي كنيد.
*بابايي: «سبأبابايي» هستم. 76 سال دارم. در كشور ژاپن و در استان "كيودو " شهر "اَشيا " متولد شدم .اين منطقه از گذشته تا الآن معروف است و گران‌ترين زمين‌هاي ژاپن در اين شهر قرار دارد زيرا نزديك كوه و دريا است و خيلي آرامش دارد، در آن موقع سينما و مغازه‌هاي زيادي در اين شهر وجود نداشت به همين دليل شلوغ نبود و پولدارها در آن شهر زمين مي‌خريدند و ويلاهاي آنچناني مي‌ساختند. البته ما چون بومي آن شهر بوديم و اجداد من در آنجا زندگي مي كردند وضع مالي متوسطي داشتيم ولي در

 

كل، "اَشيا " يك منطقه مرفه نشين است.

معبر

ادامه مطلب
علي سعادت | 14:35 - 19 آبان 1389برچسب:خانم «كونيكو يامامورا» تازه مسلمان و مادر شهيد دفاع مقدس ,
+ |
شهید باکری به روایت همسرش

سرکار خانم «صفیه مدرسی» همسر شهید روایتی خواندنی از ویژگی های اخلاقی و سیره آن شهید ، سوابق فرمانده نام آور لشگر عاشورا با بزرگانی چون حضرت آیت الله خامنه ای و شهید آیت الله مدنی و نیز تقید او به اطاعت از ولایت و ولایتمداری ارائه كرد که متن کامل آن از نظر خوانندگان می گذرد.

بسمه تعالی
با سلام و درود و عرض ارادت به محضر امام عصر (عج) و با درود بر روح امام راحل (ره) و ارواح پاک و طیبه شهدای اسلام
محفل، محفل شهدا و یاد سربازان و یاران اباعبدالله است و سخن گفتن از آنان کاری بس مشکل و با گواه بر اینکه هیچ واژه و قلمی و زبانی توان طرح عظمت روح بلند ایثار و عظمت آنان را ندارد، بجا دیدم چند ویژگی که در مجال این برنامه است برای عزیزان بازگو کنم باشد که با پندگیری از آنان یاد و خاطره عزیزان سفر کرده را گرامی بداریم.
من آقا مهدی را در اولین ملاقات فردی متواضع و آرام و فردی با ایمان و اراده محکم و راسخ که با آگاهی پا در میدانی گذاشته که جز با نثار جانش و رسیدن به قله‌های کمال هدف دیگری ندارد،دیدم. چهره معصوم و صحبت‌های دلنشین او مرا مجذوب خود کرد. فردی ساده زیست و وارسته از تمامی وابستگی‌های دنیا، مدیری که در سمت شهردار ارومیه بی‌نام و نشان جار‌و برمی‌داشت و مثل کارگر کوچه و خیابان‌ها را جارو می‌کرد. سر سفره آنها می‌نشست با آنها غذا می‌خورد،‌لباسش، زندگی‌اش همرنگ آنها بود. درد و رنج آنها را از نزدیک لمس می‌کرد و برای رفع مشکلات آنها شبانه‌روز خواب نداشت. با مستضعف‌ترین اهل فامیل رفت و آمد می‌کرد و به دستور و سفارش امام برای مقابله با دشمن و جنگ تحمیلی و حضور در جبهه‌ها آرام و قرار نداشت و به راحتی صندلی شهرداری را رها کرد و راهی جبهه شد و هیچ‌گاه برای به دست آوردن صندلی ریاست دروغ نگفت و تهمت نزد و تا آخر در کنار مردم و با مردم و بسیجیان ماند.
فردی خداترس و مقید در حفظ بیت‌المال که حتی حاضر نبود سهم نانش را به خانه بیاورد، در کوره‌های حوادث و فراز و نشیب زندگی فردی صبور و آرام بود. وابسته به هیچ گروه و حزبی نبود، بر خلاف خیلی از روشنفکران که یا روحانیت را قبول نداشتند یا ارتباط نداشتند، احترام خاصی به علما و روحانیت می‌گذاشت و مدام برای رهنمود گرفتن با آنها در ارتباط بود.
بعد از یکی از عملیات‌ها برای دیدار خانواده به ارومیه رفتیم، ایشان که مقید به نماز اول وقت و نمازجماعت بودند با پدرم به مسجد رفتند، بعد از برگشتن گفتم مهدی تجدید وضو کن و نمازت را دوباره بخوان، نمازت اشکال دارد. با لحن خاصی گفت چرا؟ گفتم این آقا اوایل انقلاب در راهپیمایی شرکت نمی‌کرد. جلوی من ایستاد، گفت خانم این تفکر تو اشکال دارد ما تحصیلکرده‌های دانشگاهی‌ تا دیروز ابتدایی‌ترین مسأله شرعی خود را بلد نبودیم، آن وقت اینها از 13 سالگی در حوزه، علوم دینی می‌خواندند. من از گفتن حرفم پشیمان و شرمنده شدم.
یتیم‌نوازی و دست‌ نوازشگر و پدرانه او بر سر بچه‌های پرورشگاه ارومیه حاکی از دل مهربان و رئوف او بود. خشم و نفرتش نسبت به دشمنان که مصداق بارز آیه اشداء علی الکفار و رحماء بینهم بود. کارهایش بی‌ریا و بی‌نام و بی‌ادعا بود تا جایی که یکبار هم کلمه «من» از او نشنیدم. همسری مهربان و شوخ طبخ بوداما دور از خانه که به خاطر اسلام و انقلاب و تلاش‌ها و فداکاری‌های شبانه‌روزی‌اش حسرت چند روز متوالی بر سر یک سفره نشستن با خانواده را به دل گذاشت. نمازها و اشک‌های نیمه‌شبش با تنی خسته مرا شرمنده می‌کرد. سخنان، رفتار، حرکات و منش او آرامش‌بخش دل بسیجیان بود.
عمویی مهربان که بچه‌های برادر را پدری می‌کرد. کتاب خاطرات را ورق می‌زنیم؛ برگی دیگر از زندگی او و یک ویژگی برجسته و ممتاز که او را از سایر دوستان متمایز می‌کند و تمامی ویژگی‌‌های دیگر او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد بازگو می‌کنم.
یک نوع اعتقاد، یک نوع نگرش و تفکری که تمامی جهت‌گیری‌های او به آن ختم می‌شد و تا لحظه شهادت هیچ عامل و حرکت و نیرویی نتوانست- چه در دانشگاه و چه در حوادث اوایل انقلاب- حتی یک روز و یک لحظه هم او را از این اعتقاد منحرف یا به شک بیندازد و همراه خود ببرد. اعتقاد به ولایت فقیه جزو اصول و مبانی اعتقادی او بود و فرامین آن را یک امر تعبدی و واجب‌الاجرا می‌دانست. او این تفکر و اعتقاد را اول لطف خدا و بعد مدیون و مرهون ارتباطی می‌دانست که از قبل از انقلاب با علمای بزرگ و مبارزی از جمله شهیدمدنی و آیت‌الله خامنه‌ای که نهضت را هدایت و جوانان را ارشاد می‌کردند، داشت و کسی در چارچوب دوستی او مشروعیت داشت که ولایتمدار باشد.
اصلاً چرا من بگویم، از زبان خودش بشنویم.
سرم را بی‌اختیار چرخاندم و به عکسش خیره شدم. هر بار این عکسش را می‌بینم دلم به درد می‌آید. جوانی با بدن نحیف و لاغر و تنی خسته و سر و صورتی پر از خاک، چشمانی پرخون حاکی از بی‌خوابی چند شبانه‌روز که از فرط خستگی به یک پیرمرد شبیه شده بود. به شوخی گفتم: مهدی شما خسته شدید، مدتی هم آنهایی که نیامدند بیایند جبهه.
گفتی: امام فرموده حضور در جبهه از اهم واجبات است. گفتنی: نیروی رسمی وزارت نیرو هستم. نامه آمده تکلیفم را روشن کنم.
گفتم: برو وزارت نیرو.
گفتی: امام و بسیجیان را تنها نمی‌گذارم.
گفتم: مهدی با فلانی چرا سنگین برخورد می‌کنی، تحویل نمی‌گیری؟
گفتی: امام را و ولایت را قبول ندارد.
قرارگاه به شهید احمد کاظمی متوسل می‌شود تا واسطه شود و مهدی از منطقه برگردد. مهدی با دلی آرام و مطمئن به احمد می‌گوید: اینجا حال و هوای دیگری دارد اگر تو بیایی همیشه با هم خواهیم بود. من بسیجیان را تنها نمی‌گذارم، من به سفارش امام اینجا می‌مانم.
آری ای عزیزان، اخلاص و صداقت در عمل و عشق به امام موتور وجودش بود و این عشق و علاقه قطب نمای زندگی او و اطاعت از فرامین او را یک امر تعبدی و در تمامی مراحل و محورهای زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی خود لازم الاجرا می‌دانست و معتقد بود و سخنان او را خوب گوش می‌کرد. می‌نوشت روی دیوار می‌زد و نصب العین خود قرار می‌داد.
برادران و خواهران عزیز، این پیام شهدای ما، ملت ما و خانواده‌ شهدای ماست. تنها راه سعادت و خوشبختی و عزت، اسلام است و ولایت است و وحدت و خون سرخ شهدا و عینیت بخشیدن به این واژه‌ها و حمایت از اسلام و انقلاب و نظام و ولایت رمز پیروزی‌ماست و حفظ وحدت رمز عزت و اقتدار و سربلندی و ماندگاری اسلام و مسلمین و کشور عزیزمان.
ای خدای مهربان، بر شهیدان ما رحمت فرست،
انقلاب را از شر اشرار و مکرمکاران و توطئه‌چینان و استکبار جهانی محفوظ بدار،
به خدمتگزاران صدیق انقلاب توفیق عطا بفرما،
و رهبر معظم انقلاب را از همه بلیات مصون و محفوظ بگردان.
ای خدای مهربان، در مقابل فتنه‌ها و بلیات زندگی سرافرازی و سربلندی و توفیق عمل به وصیت شهدا و امام را به همه ما عطا بفرما.
والسلام علیکم و رحمه‌‌الله

معبر
علي سعادت | 15:50 - 10 آبان 1389برچسب:شهید باکری روایت همسرش,
+ |
عرصه مقاومت

براي ثبت تاريخ حماسه هاي رزمندگان اسلام و انتقال آن به مردم جامعه هر تلاش و فعاليتي كه انجام شود ستودني است و از آن ميان انتشار « تمبر يادبود » يكي از ارزشمندترين آنهاست .تصوير يكي از سلحشوران دوران دفاع مقدس به نام سردار شهيد مهندس محمدرضا پوركيان به صورت تمبر ياد بود منتشر گرديده است . او اولين فرمانده شهيد سپاه پاسداران در دفاع مقدس مي باشد كه در خطه دلاور خيز خوزستان در نبرد تن با تانك و در تاريخ 59 7 23 به درجه رفيع شهادت نائل آمد و حماسه اي ماندگار را براي نسل امروز و فرداي ايران اسلامي به يادگار گذاشت .

روز بيست و سوم شروع جنگ كه صداي غرش تانك هاي متجاوز دشمن در دشت خوزستان به گوش رسيد. و خيانت ها از ستون پنجم در همكاري با آنها آشكار شد حماسه اي در دفاع از سوسنگرد شكل گرفت و اولين فرمانده شهيد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي دانشجوي پاسدار محمدرضا پوركيان دلاورانه نبرد تن با تانك را تاريخي نمود و نداي ارجعي شنيد و دعوت حق را لبيك گفت .
محمدرضا در سال 1338 در شهرستان آغاجاري ـ اميديه استان خوزستان متولد شد . پدرش يكي از مقلدان امام خميني محسوب مي شد . به همين علت او نيز از همان آغاز خردسالي با عشق به خميني كبير(ره ) پرورش يافت . سال 1344 به مدرسه رفت و ضمن آموختن علوم جديد قرائت قرآن را فرا گرفت به طوري كه عليرغم سن كم حافظ كل قرآن و بخش زيادي از نهج البلاغه گرديد.

به ياد سردار شهيد مرتضي ياغچيان ـ جانشين لشكر 31 عاشورا
هر بسيجي هزار بسيجي
امروز روز حماسه اي ديگر است . قرار است خوفي در دل دشمنان خدا ايجاد شود تا آنان جرات هيچگونه جسارتي را به خود ندهند. پيامبر فرمان مي دهد كه بر سر هر چادر آتش روشن كنند. چادر در چادر نور و نور و اينك دشمني كه به چادرهاي رسالت مي نگرد آنها را بسيار مي بيند. بسيار. بسيار و سخت بيمناك مي شود. چگونه با اين همه درگير خواهم شد. شكست ما حتمي است . پس فرار بسيار پسنديده تر از جنگ است .
عمليات والفجر يك . در اين محور كار بسيار سخت بود. اما لشكر عاشورا موفق شد. اين منطقه زير آتش دشمن قرار داشت . قرار بود لشكر خط را پس از شكست و استقرار نيروهاي خودي حفظ كند تا آتش دشمن متوقف شود. و بعد خط را به ارتش تحويل دهد. گردانها نيروهاي زيادي را از دست داده بودند. اما خط شكسته شده و وعده خدا هم همين بود. اما براي حفظ خط نيرو لازم بود. خدايا چه بايد كرد. آقا مهدي خيلي ناراحت بود.
ناگهان گويي فجر ديگري شد. اگر آنجا بودي مي ديدي كه آقا مرتضي از نفربر خارج شد و با سرعت زياد سوار موتور شد و با سرعت به سوي خط رفت . اگر آنجا بودي مي ديدي كه آقا مرتضي ياغچيان چنان سريع خود را به خط رساند كه باوركردني نبود.
وقتي آقا مرتضي به خط رسيد فهميد كه هيچ نيرويي در آنجا نمانده است . تيرباري برداشت و آن را به طرف عراقيها نشانه رفت و شروع كرد به شليك كردن . گلوله هاي تيربار كه تمام شد آرپي جي را برداشت و بعد كلاش را. چند نارنجك پرتاب كرد. گاه از اين گوشه خط شليك مي كرد و مي دويد آن سو آرپي جي مي زد. بعد كمي آن طرف تر تيربار را آتش مي كرد. از گوشه اي ديگر نارنجك پرتاب مي كرد و از گوشه اي ديگر گلوله اي ديگر. آنقدر سريع مي دويد كه او را در تمام خط مي توانستي ببيني . قطعي در آتش نبود . شليك مدام . عراقيها پاتك مي زدند و او به تنهايي حدود 4 ساعت در خط ماند. گلوله پشت گلوله و هر گلوله از گوشه يي و از سويي . و اينك دشمن نظاره گر است .
آخر اين همه آتش از كجاست . مگر چند گردان از نيروهاي آنها سالم هستند كه چنين آتش دارند!
آري اينجا نه چند گردان بلكه يك لشكر بيدار است . اينجا يك ملت در كمين دشمن خود خفته است تا اگر دست از پا خطا كند انتقام گيرد. اينجا تمامي سرداران خفته در خاك بيدار مي شوند و گلوله اي به سوي تو پرتاب مي كنند. اينجا ملائك نيز به ياري آمده اند. اينجا پرندگان نيز به كمك مي آيند. اين « سجيل » است كه بر سرت سرازير است .
آري اينجا ميدانگاه نبرد بدر است . بعد از 1400 سال باز خداوند مي آفريند . مدام مي آفريند و تو مي تواني ببيني كه تك تك گلوله ها چه خوفي در دل دشمن ايجاد مي كنند. اينجا هر چادر هزار چادر انگاشته مي شود و اينجا هر گلوله هزاران گلوله و بالاتر از آنها هر مرد هزار مرد هزاران مرد است .

 ما حتي حاضر بوديم براي باز شدن معبر رزمنده‌ها، روي مين برويم و شهيد شويم. جمله بالا بخشي از آخرين گفت‌وگوي مرحوم «رفعت شهيدي» مادر شهيد مهدي اميني با خبرنگار ايسنا قبل از فوت است. شهيدي مي‌گويد: ما براي اين كه وسايلي را كه با دست خودمان درست كرده بوديم و بافتني‌هايي را كه با دست خودمان بافته بوديم به دست رزمنده‌ها برسانيم به جبهه‌ها مي‌رفتيم از جمله در جبهه‌ حاج عمران رفت و آمد مادران و خواهران رزمنده‌ها بسيار زياد بود. در يكي از اين رفت و آمدها،به علت بارش باران و آبرفت‌هاي ايجاد شده در ارتفاعات، كار ما براي عبور سخت شده بود كه رزمنده‌ها فقط براي عبور ما، سنگ راهي را درست كرد و ما را عبور دادند. تمامي ‌رزمنده‌ها از حضور ما در جبهه خوشحال شده بودند. وقتي به آن‌ها گفتيم اجازه بدهيد ما براي باز شدن ميدان مين، به ميدان رفته و مين‌ها را منفجر كنيم تا معبر باز شود آن‌ها گفتند مگر فرزندان شما مرده‌اند كه شما روي مين برويد؟. با حضور ما در جبهه، رزمندگان چنان روحيه‌اي گرفته بودند و چنان خوشحال بودند كه حاضر نمي‌شدند كوچك‌ترين آسيبي به ما برسد. خستگي از تلاش و كار و كوشش ما خسته شده بود و ديگر سراغمان نمي‌آمد و خواب نيز از ما فرار مي‌كرد. آن روز‌ها آن قدر باشكوه بودند كه احساس مي‌كنم از عمرمان به حساب نمي‌آيند. مهندس مهدي اميني در سال 1332 هجري شمسي در اروميه به دنيا آمد. دوران دبستان و متوسطه را در اروميه و تهران گذراند. پس از اتمام تحصيلات متوسطه در سال 1350 هجري شمسي وارد دانشگاه علم و صنعت تهران شد و در سال 1356 در رشته مهندسي راه و ساختمان مراحل عالي تحصيل را به پايان رساند. پس از پايان تحصيلات وارد خدمت سربازي شد. فعاليت‌هاي انقلابي او از زمان تحصيل در دبيرستان شروع شد و او در کنار درس و تحصيل به مطالعه کتب مختلف مذهبي و آثار امام خميني (ره) پرداخت. در اين دوره بود که به جريان مبارزه با رژيم طاغوت پيوست و در جريان اين فعاليت‌هاي سياسي،مدتي زنداني شد. با ارشاد روحانيت راستين مسير عشق و خون را از قم آغاز كرد. ايام پرحادثه انقلاب اسلامي را با تلاش و تکاپو سپري کرد و در پيشبرد اهداف امام خميني (ره) با جان و دل کوشيد. او که تشنه معارف اسلامي بود قصد هجرت دوباره به قم را داشت اما اروميه به او بيشتر نياز داشت. نيازش به او بيشتر بود. با رشد و اوج‌گيري انقلاب اسلامي و با توجه به اين که مهندس راه و ساختمان بود، مي‌توانست موقعيت شغلي و پست مهمي بدست آورد و در مأموريت‌هاي مختلف شرکت كند لاجرم در نقش مديريت يک شرکت بزرگ راهسازي در راستاي عمران و آبادي به تلاش پرداخت و همزمان تلاش خود را در جهت دفاع از خط امام و انقلاب در قبال گروهک‌ها، منحرفين و محاربين آغاز كرد. او هرچند مدير شرکت بود ولي مسئوليت‌ها هرگز نتوانست او را تسليم خود كند بلکه او شيرمردي بود از تبار حسين (ع) بطوريکه با شروع جنگ تحميلي در اولين روز جنگ مسئوليت‌ها را رها کرده و به دليل علاقه به انقلاب و حفظ و حراست از آن سبب شد تا براي انجام خدمات بيشتر به سپاه پاسداران ملحق شد. او دوشاوش سرداراني چون باکري عازم جبهه جنوب شد و در سال 1359 با دعوت سپاه به اروميه بازگشت و فرماندهي عمليات سپاه را عهده‌دار شد و فصلي ديگر از دلاوري ها به نام اين سردار بزرگ رقم خورد. وي به عنوان سربازي جان برکف براي انجام هر مأموريتي در راه انقلاب پيشقدم بود و شهادت‌طلبان را در سايه بيرق سرخ سپاه اسلام مهيا كرده و خود نيز پيشاپيش همه پاي در ميدان نبرد با منحرفين و محاربين (احزاب منحله دمکرات کردستان و کوموله)نهاد ومنطقه عمومي دارلک – گوگ تپه و مهاباد را از لوث وجود ضدانقلاب پليد و حزب منحله دمکرات، پاک كرد و سرانجام بعد از خدمات ارزنده در راه انقلاب در تاريخ سي ام خرداد 1360 در اين نبرد به همراه ياران با وفايش به فيض شهادت نائل آمد. فرازهايي از سخنان سردار شهيد مهدي اميني ما يک تکليف داريم و آن عمل کردن به احکام است و گوش دادن به فرمان امام و ولايت فقيه، ما مجبور نيستيم که ببينيم نتيجه چه خواهد شد ، ما به اداي تکليف موظفيم . آن چيزي که ماندگار است افکار اسلامي است. ما بايد از کساني خط بگيريم که از افکار ناب اسلام و ائمه خط گرفته باشند اين احزاب از روي هوي و هوس برنامه‌هايي در جهت نفي اسلام و اثبات مباني ضد خدايي دارند و در نهايت نابود شدني‌اند. اگر ما روحانيت را از دست بدهيم انقلاب از دست مي‌رود. اگر تنها خودم در سپاه (اروميه) بمانم باز هم از سپاه دفاع و حمايت خواهم کرد. اگر اين جنگ به ما تحميل نمي‌شد من روزانه حداقل 500 متر آزادراه ميزدم. الآن (منافقان و دشمنان) ما را مجبور کرده‌اند که کارهاي عمراني را کنار گذاشته و تفنگ بر دوش بگيريم . خاطره مادر شهيد: همسر مهدي مي‌گفت: به مهدي گفتم چرا اسمت را عوض کردي؟(نام قبلي مهدي شهرام بود) مهدي جواب داد: بعد از شهادت من مي‌فهمي و مهدي در شب تولد حضرت مهدي (عج) به شهادت رسيد. فرمانده سپاه به خانه ما آمد و گفت: امروز ميلاد حضرت مهدي (عج) است و آمده‌ايم به شما تبريک بگوييم. گفتم مثل اينکه مي‌خواهيد دو تا تبريک بگوييد. ديگر چيزي نگفتند و من فهميدم مهدي شهيد شده. گفتني است رفعت شهيدي مادر شهيد مهدي اميني سه‌شنبه نهم مهرماه جاري درگذشت.

 همسر سردار شهيد طوسي گفت: شهيد طوسي براي شهيد و شهادت قداست فراواني قائل بوده، در آخرين سفر به مشهد به من گفت تو دعا كن من شهيد شوم، آنجا دستم باز است، شايد از ياران امام حسين (ع) شدم، آنجا دستت را مي‌گيرم و من گفتم خدايا راضيم به رضاي تو.
  
 
حليمه عرب‌زاده طوسي در گفتگو با خبرنگار فارس در ساري اظهار داشت: شهيد طوسي هرگاه كه از منطقه به مازندران سفر مي‌كرد، همواره جوياي احوال خاواده‌هاي شهدا بود و ما به ‌همراهي هم از رامسر تا علي‌آباد كتول از خانواده‌هاي بزرگوار شهيد ديدن مي‌كرديم و با دقت و وسواس شديدي پيگير امورات آنان بود.
وي افزود: هرگاه كه من از ايشان مي‌پرسيدم چرا اينقدر به خانواده‌هاي شهدا رسيدگي مي‌كني، مي‌گفت، اسلام به خون شهدا و شهادت زنده است و رسيدگي به خانواده‌هاي شهدا و دلجويي از آنان كمترين كار براي عظمت كار شهداست.
عرب‌زاده طوسي در رابطه با آخرين ديدارهاي خود با شهيد محمد حسن طوسي قائم مقام لشگر ويژه 25 كربلا و فرمانده اطلاعات و عمليات مازندران و گيلان در جنگ تحميلي گفت: ما براي زندگي چهار سالي بود كه در اهواز زندگي مي‌كرديم و در طي اين سال‌ها نيز به ‌ندرت شهيد در كنار ما بود و همواره به ‌فكر بچه‌هاي جنگ بود و زماني كه در مازندران بوديم گاهي تا چهار ماه هم همديگر را نمي‌ديديم تا جايي كه بعضي از افراد مي‌گفتند طوسي حتما خانواده خود را دوست ندارد كه به ديدنشان نمي‌آيد و وقتي اين موضوع را با ايشان مطرح كردم در جواب گفت: من هم شما را دوست دارم ولي اسلام را به خاطر غربتش بيشتر دوست دارم، اسلام غريب است و بايد از آن حمايت كنيم.
وي اظهار داشت: به ‌ياد دارم كه به بهانه امتحانات دخترم به طوسي گفتم بيا با هم به مازندران برويم تا هم شما خستگي بدر كني و هم ما در كنار خانواده ديداري تازه كرده و به امتحانات بچه رسيدگي كنيم كه شهيد طوسي گفت، شما برويد من بايد در جبهه بمانم اينجا به ‌وجود من بيشتر احتياج دارند.
همسر سردار شهيد طوسي خاطر‌نشان كرد: ما آمديم و بعد از گذشت سه تا چهار ماه ايشان نيز به مازندران آمد و در هنگام ورود به منزل تا چشمم به ايشان افتاد فهميدم كه اين ديدار آخر ماست و شهيد طوسي ديگر رفتني است در نگاهش چيز ديگري بود كه شايد الان براي نسل جوان ما ملموس نبوده و باورش مشكل باشد، شهيد طوسي نوراني شده بود و طوري بود كه من هنگام صحبت كردن با ايشان نمي‌توانستم به چهره‌شان نگاه كنم.
وي در بيان شيرين‌ترين خاطرات خود به اولين و آخرين سفره هفت‌سين با شهيد طوسي اشاره كرد و افزود: براي آخرين باري كه به مازندران آمد بعد از 10 سال زندگي مشترك اولين باري بود كه با هم دور سفره هفت‌سين نشسته بوديم، سال تحويل شد و ما در حال آماده شدن به منزل پدرشان بوديم كه ديديم پدر و مادرشان به منزل ما آمدند و ايشان گفت كه چرا شما آمديد ما وظيفه‌مان بود به ديدن شما كه از خانواده شهيد هم هستيد بياييم، در همين لحظات تلويزيون صحنه‌هاي تحويل سال در جبهه را نشان مي‌داد كه رزمندگان خوشحال در كنار سفره بودند و طوسي آنقدر عاشقانه به آنان نگاه مي‌كرد كه قابل توصيف نبود و گفت: من حالا كه مي‌بينم رزمندگان خوشحالند احساس راحتي مي‌كنم.
وي همچنين از سفر زيارتي خود با شهيد به مشهد مقدس گفت و اظهار داشت: من و شهيد طوسي در عمليات فاو و در حادثه رانندگي زخمي شده بوديم من از ناحيه پا و طوسي از ناحيه دست، با همان حالت من داخل ويلچر به ‌همراه ايشان به زيارت رفتيم كه آقايي به ‌سمت شهيد طوسي آمد و رفتند و برگشتند بعد ايشان گفتند خانم بيا برويم جايي تا بهتر زيارت كنيم، رفتيم به سمت ضريح امام رضا (ع) ديدم آنجا طوسي به من مي‌گويد برايم دعا كن تا شهيد شوم چون تا تو از خدا نخواهي خدا به ‌من اين مقام را ارزاني نمي‌كند، من نگران و گريان گفتم آقا اين چه حرفي است، من اينجا بايد براي سلامت و سعادتت دعا كنم تو از من چه مي‌خواهي ،گفت تو رو خدا دعا كن شهيد شوم، من نمي‌توانم در اين دنيا زندگي كنم، ظرفيت ندارم بايد بروم، من در آن زمان خيلي گريه كردم چون علاقه و دلبستگي شديدي به ايشان داشتم و حاضر بودم برايشان فدا شوم، گفتم تو براي من چه مي‌كني، گفت تو دعا كن شهيد شوم من با خدا عهد بستم كه هر كار خيري انجام داده‌ام نصفش براي شما باشد من در قيامت دست شما را مي‌گيرم، گفتم خواسته‌اي ندارم اما من از شب اول قبر مي‌ترسم، گفت، تو دعا كن من شهيد شوم، آنجا دستم باز است شايد از ياران امام حسين (ع) شدم آنجا دستت را مي‌گيرم و من گفتم خدايا راضيم به رضاي تو.
وي ادامه داد: شهيد طوسي عاشق خدمات‌رساني به مردم، صداقت و راستگويي، احترام به والدين، خانواده‌هاي شهدا بوده و وقتي از جبهه مي‌آمد محله و زندگي ما پر از صلح و صفا و آرامش بود.
همسر شهيد طوسي تصريح كرد: ايشان سرشار از معنويت به خدا بود و به دخترمان ياد داده بود همواره بر سر نمازهايش دعا كند شهيد شود و دختر كوچكمان نيز همين كار را كرده و ايشان آمين مي‌گفت.
وي گفت: مسئوليت و پست و مقام برايشان مهم نبود به ياد دارم كه در اهواز به ‌عنوان جانشين فرمانده لشگر انتخاب شده بود، وقتي به منزل آمد به او تبريك گفتم، بقدري ناراحت شد و برآشفت كه قابل توصيف نيست و گفت، اين مقام‌ها زير پاي من له شده است، من سرباز امام زمان (عج) هستم.
همسر اين شهيد يادآور شد: دلسوزي ايشان براي رزمندگان نيز از ديگر صفات پسنديده بود تا قدري كه از من دستور چند نوع غذاي ساده گرم را گرفته بود تا سربازان و رزمندگان از غذاي گرم استفاده كنند و من هم پخت املت و حلوا را به ايشان ياد دادم.
وي با سفارش به تقوا و معنويت كه از تاكيدات مستمر شهيد طوسي بوده، گفت: جوانان ما بايد زندگي خود را براساس معنويت و به‌دور از تجمل‌گرايي آغاز كرده و ادامه دهند، بايد به ارزش‌هاي اسلام و انقلاب همچون نماز، فرهنگ شهادت، توكل بر خدا، جلسات مذهبي و ايمان پايبند بوده و در زندگي استفاده كنند و بدانند راستگويي و صداقت از بهترين وسيله‌ها براي زندگي سالم و خدايي است.
شهيد محمد حسن طوسي در سال 1337 در روستاي طوسكلا نكا در خانوادهاي مذهبي به‌دنيا آمد و در 18 فروردين سال 66 در عمليات والفجر 6 در شلمچه به شهادت رسيد.
از خانواده ايشان، بجز محمد حسين طوسي دو برادر ديگرشان نيز به درجه رفيع شهادت نائل شدند.

شگفت مردي از تبار جنگ و خون و جراحت از تيره تكبير و تيغ از نسل نسيم و نور و گل كه قلم در تحرير نامش بر خود مي شكافد.
« علي تجلايي » يلي كه روح رضواني اش در تنگناي خاك نگنجيد. و راستي حكايت چنان كيميا مردي چگونه در قالب الفاظ عالم ماده خواهد گنجيد
چگونه از او سخن گوييم به رسم معهود كه : به سال 1338 در تبريز چشم به جهان گشود .
نوجواني اش با نهضت و نور امام قبيله گل سرخ گره خورد دل در گرو شهادت سپرد. در بيست سالگي با اشراق و عشق درآميخت و به سلسله سبزپوشان سپاه پيوست ... عطر آسماني اش كوههاي كردستان را از هوش برد. آفتابي شد و در افغانستان درخشيد. پرچمي شد و در سوسنگرد به اهتزاز درآمد و آن هنگام كه تانكهاي متجاوز بر نعش پاسداران مي گذشتند بر يارانش نهيب زد بياييد امشب بهشت را بخريم ! سردار حماسه هاي فتح المبين بيت المقدس رمضان والفجر خيبر و ... فرمانده گردان جانشين تيپ ... مسئول طرح عمليات قرارگاه خاتم الانبيا.
تك تيراندازي كه در اسفند 1363 ستاره گمنام عمليات بدر در شرق دجله به خورشيد مي رسد فنا اندرفنا حتي پيكرش نيز باز نمي آيد.


معبر
علي سعادت | 17:33 - 4 مهر 1389برچسب:رزمندگان, اسلام ,مادر ,سردار, شهيد,
+ |
مهمان

تمامی شهدا در دل تاریکی شب فانوس به دست منتظر بودند.

 

از یکی از شهدا پرسیده بود ، چی شده ؟ قراره چه اتفاقی بیفته؟

گفته بود :  امشب مهمان داریم و اومدیم استقبال.

این خواب را غریبه ای تعریف کرد که صبح زود قبل از طلوع آفتاب به مزار شهدا آمده بود

تا بداند شهدا شب گذشته منتظر چه کسی بودند.

همان روز مادر شهید نقی به رحمت خدا رفته بود.مادری که 23 سال تمام روزی سه بار

به مزار پسرش می رفت و آب و جارو می کرد.

بعد از 23 سال دوری بالاخره نزد فرزندش رفت.

همان بخشنده بزرگواری که قبلا مطلب آن را خواندید.


پ.ن

دوستان اگر اجازه بدید تا یک ماه آینده به همتون سر می زنم.(فعلا امکانش نیست)

معبر
علي سعادت | 17:8 - 1 آبان 1389برچسب:مهمان,مادر, شهید,
+ |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

منوي اصلي
خانه
پروفايل مدير وبلاگ
پست الکترونيک
آرشيو وبلاگ
عناوين مطالب وبلاگ

درباره وبلاگ

به وبلاگ معبر خوش آمديد (تخصصي دفاع مقدس)

نويسندگان

علي سعادت

موضوعات مطالب

دفاع مقدس
رسانه ها،اخبار،مطبوعات
خاطرات
كتاب،شعر،داستان،طنز
شهدای گمنام
خانواده شهدا
عملیات ها
بسیج
مناطق عملیاتی
جانبازان
آزادگان
سرداران،شهدا
فرهنگ دفاع،جبهه
فرهنگ ایثار و شهادت
دل نوشته ای با شهدا
جشنواره ،مسابقات
فضاي مجازي،جنگ نرم و...
سينما ،تئاتر،تلويزيون
راهيان نور

نشانك وبلاگ معبر
معبر - وبلاگ تخصصي دفاع مقدس

كد لوگوي معبر

ساير امکانات

RSS


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 667
تعداد نظرات : 60
تعداد آنلاین : 1

مسابقات وبلاگ نويسي

مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی سبک بالان به مناسبت هفته دفاع مقدس

اولین جشنواره «وبلاگ‌نويسی دفاع مقدس» در يزدجشنواره وبلاگ نویسی حماسه نگاران بسیج و انقلاب اسلامیجشنواره وبلاگ نویسی تبیان در حال برگزاری است . ثبت نام کنید